کاپیتالیسم جامعه‌ی طبیعی را وحشی می‌خواند

 امروزه امپریالیسم با هدف اینکه به‌ راحتی بتواند فکر خود را گسترش و جایگزین کند، درپی محروم نمودنِ خلق‌ها از ‌ایدئولوژی است. [گویا] اگر دارای اندیشه‌ای...

امپریالیسم همچون سیستم حقیقت به خود مینگرد و مبارزه‌ی ایدئولوژیک را همچون مبارزه‌ای طبیعی قبول ندارد. امپریالیسم در تلاش است تا معیارهای جدیدی را در جهان جای‌گیر سازد و بیشتر از تمامی سیستم‌ها برای خود، و از آنِ خود است. و همچنين بیشتر از همه نظام‌ها اقتدارگرا و اتوریتر است. با استفاده از امکانات مادی و تکنولوژی عادتاً تمامی حجره‌های جامعه را تحت کنترل خود گرفته است. امپریالیسم دارای چنین ویژگی‌هایی است. خود را بعنوان سیستم طبقه‌ی حاکم و فرادست نمی‌پذیرد، بلکه همچون سیستم حقیقت به خود می‌نگرد. حقیقت را در چارچوب رهنمود فکری و سیاسی خود تعيین می‌کند. به همین دلیل تمامی نیروهایی که در برابر آن مبارزه می‌کنند را بعنوان مقابله‌کنندگان با حقیقت معرفی می‌نمايد. امپریالیسم راستی و حقیقت را بغایت منحرف نموده است.

 اگر بخواهیم به تفصیل به این مسئله بپردازیم، دقت نماییم در تاریخ جوامع از متولوژی، ادیان چندخدایی، تک‌خدایی، و غیره بحث می‌شود. متوجه هستیم که تمامی آنها دارای پیامی مشترک هستند و آن پیام مشترک که به ‌اصرار بیان می‌دارند این است که در دوران گذشته [همه چیز] خوب و مطلوب بود اما اكنون منحرف شده‌ایم و دردی را نیز که متحمل می‌شویم، به این جهت است که خدا و یا نیرویی مافوق ما را مجازات می‌کند. این نکته‌ای مشترک است. ادیان تک‌خدایی و متولوژی هم بدین شکل می‌اندیشند. یعنی همیشه بهشتی جستجو می‌شود. بهشت چیست؟ در واقع بهشت بازگشت به روزهای دیرین است. بنابراین انسایت واقف بر آن بوده و هست و در یاد و خاطره‌اش باقی مانده است. دست‌برداشتن از جامعه‌ای که با خصوصیات طبیعی زندگی می‌کند، مسبب بدی و وخامت وضعیت است.

از زمانی که انسان از خصوصیات جامعه طبیعی دست‌برداشته، و به ارزش‌های طبیعی خیانت کرده، دیگر انسانیت روزی خوش به‌خود ندیده است. تمامی افکار و اندیشه‌های پیش از کاپیتالیسم این را به ما نشان می‌دهند. کاپیتالیسم ـ امپریالیسم هیچگاه از تاریخ گذشته سخن نمی‌گوید. کاملا بلعکس تاریخ پیش از کاپیتالیسم را کاملا وحشیت می‌خواند. و می‌گوید [تمامی گذشته] بربریت بوده که هر اندازه از آن بگریزیم همان‌قدر به حقیقت نزدیک می‌شویم. یعنی مطابق [نگرش کاپیتالیسم] هر اندازه از ارزش‌های [جامعه‌ی] طبیعی، برابری، تعاون و همکاری، و خصوصیات انسانی دوری گزینید، به همان اندازه به حقیقت نزدیک می‌شوید. در نظام کاپیتالیستی جامعه‌ی طبیعی وجود ندارد بلکه تمامی جامعه براساس منافع فرادست برساخته شده است. بدین جهت امپریالیسم از تمامی سیستم‌های دیگر خطرناک‌تر می‌باشد. چرا؟ چون که خود را همچون سیستمی مطلق و بی‌چون و چرا می‌انگارد. کاپیتالیسم هیچگاه خود را مورد مواخذه قرار نمی‌دهد. گاهاً که در تنگا قرار می‌گیرد و ناچار به خودانتقادی می‌شود، در سطح اشخاص مدنظر قرار می‌دهد، یعنی این‌كه نظام خوب و کامل است و مشکل از اشخاص منشا می‌گیرد. اشخاصی حریص و طمع‌کار، و غیره که سبب شده‌اند سیستم با مسائلی روبرو شود. و بدین سبب نیز با برخی تدابیر تکنیکی و گاهاً بروکراتیک درپی حل بحران برمی‌آیند یعنی خود نظام را مورد مواخذه قرار نمی‌دهند.

پس کاپیتالیسم چنین می‌گوید: "تمامی تاریخ جهان، تاریخ وحشیت و واپس‌گرایی بوده است، اکنون نیز جهان در [میان سیستم]  کاپیتالیسم به حقیقت خود دست یافته است. به‌رغم این هم بعضی‌ها نپذیرفته و به مبارزه با کاپیتالیسم برخاستند. آنها که بودند؟ کمونیسم، سوسیالیسم. که در نتیجه آنها نیز شکست خوردند. بنابراین سیستم کاپیتالیسم سیستم حقیقت مطلق است و هر که در مقابل با آن به مبارزه برخیزد، محکوم به شکست می‌شود". [كاپیتالیسم] خود را بدین‌گونه می‌نمایاند. و می‌گوید که "زمان مبارزه اید‌ئولوژی به‌سر آمده است. یک [حقیقت] وجود دارد و آن هم ارزش‌های همگانی است. ارزش‌های سیاسی، اخلاقی، فرهنگی، و حقوقی که در "لندن، واشنگتن، آمستردام،" بوجود می‌آیند. این ارزش‌ها نه‌فقط در آن‌جاها بلکه برای همه جای دنیا صدق می‌کنند. بنابراین هم انسانِ چینی، هم  کُرد، و هم عرب و... باید آن را بپذیرند. اگر نپذیرند به این معنی است که در بحران بسر می‌برند. اگر امروزه در کُردستان، عراق، افغانستان، پاکستان و هندوستان بحران وجود دارد، به این علت است که این ملل ارزش‌های کاپیتالیسم  را که در غرب، اروپا و امریکا پدید آمده‌اند، بلافاصله در خود درونی‌سازی نکرده‌اند. اگر به بخشی از این نظام تبدیل شوید، مشکلی باقی نمی‌ماند. " برای این منظور چه چیزی لازم است؟ باید این خلق‌ها از واقعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی خود دور گردند.

 امروزه امپریالیسم با هدف اینکه به‌ راحتی بتواند فکر خود را گسترش و جایگزین کند، درپی محروم نمودنِ خلق‌ها از ‌ایدئولوژی است. [گویا] اگر دارای اندیشه‌ای [مستقل] باشیم برای کاپیتالیسم مشکل ایجاد می‌کنیم، و در صورت فقدان فکر و ايدئولوژی مستقل، مشکلی برای آن ایجاد نمی‌شود. ما منتقدانه به کاپیتالیسم می‌نگریم. و آن را مورد انتقاد قرار می‌دهیم. چرا؟ چون که رهبری داریم که منبع و منشا رهنمود فکری ما است، آموزش می‌بینیم، ابزار ایدئولوژیکی داریم. هر چند ضعیف هم دارای رسانه، و فعالیت‌های فرهنگی هستیم، اما در نتیجه می‌خواهیم در زمینه‌ای فکری به خود واقعیت ببخشیم و تفکری معین و مشخص را شالوده خودسازی نماییم. از چه کسی ناراحت باشیم و معیارهای رد و قبول خود را چگونه مشخص نموده و به چه چیزی باور داشته باشیم؟ بدان جهت نیز در مقابل امپریالیسم هوشیار هستیم، و سیستم موجود را مورد انتقاد قرار می‌دهیم اما مثلا مشاهده می‌شود که پیرامون ما انسان‌هایی  اعم از کُرد، عرب و غیره وجود دارند که هیچ نیرویی برای رد کردن ندارند. فقط قبول نموده و تقلید می‌کنند. برای آن هم این انسان‌ها جهت دفاع از ارزش‌های ملی و اجتماعی خود نمی‌توانند مبارزه‌ی خوبی به انجام برسانند. یا اینکه خود را سازماندهی کرده و سازماندهی خود را ایجاد نمایند. علتش آن است که فکر دیگری ندارند. یعنی تقلید را اساس می‌گیرند. مورد مواخذه قرار نمی‌دهند، امپریالیسم درپی ایجاد چنین موردی است. جنگ در مقابل اید‌ئولوژی و دور نگه‌داشتن انسان‌ها از مبارزه ایدئولوژیک. یعنی انسان به سطحی تنزل یابد که قدرت نه گفتن را نداشته باشد. نسبت به همه چیز جواب مثبت و آری بدهد. یعنی محرومیت از نیروی ردکردن. امپریالیسم بر این واقعیت واقف است که تا هنگامی که این نیرو در میان خلقی وجود داشته باشد، آن خلق تسلیم نخواهد شد. تمامی پیروزی‌‌ها در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی تا زمانی که با پیروزی ایدئولوژیک کامل نگردند، ضعیف و ناچیز هستند، پیروزی زمانی است که با پیروزی ایدئولوژیک کامل گردد.

امریکا طی 20 روز بغداد را نیز تصرف کرد. عراق دارای دولتی بود که بیشتر از یک میلیون سرباز داشت. دارای تانک، توپ و انواع تسلیحات جنگی بود. دارای هزاران فرمانده نظامی بود. برغم تمامی اینها نتوانست در برابر نیروی نظامی امریکا تاب بیاورد. بلحاظ سیاسی نیز مدیریتی بوجود آورد و آن مدیریت در عراق فُرمی اداری به خود گرفت و تا به امروز نیز به نوعی اداره می‌شود. بلحاظ اقتصادی نیز بازار آزاد بر اساس غارت و چپاول را توسعه داد. اما دقت نماییم که امریکا تا چه اندازه ضعیف است. بعد از سرنگونی رژیم صدام می‌بینیم که شمار تلفات نظامی امریکا قریب به 5000 هزار نفر است و بر این رقم نیز افزوده می‌شد. بلحاظ مادی نیز بجای اینکه کسب پول کند، ترلیون‌ها مصرف می‌کند. همچون باتلاقی است، پس آن چیست که مقاومت می‌کند؟ چه چیزی مانع مستقرشدن امریکا در منطقه می‌شود؟ امریکا بلحاظ سیاسی و نظامی به موفقیت دست یافت. اما بلحاظ ایدئولوژی موفقیتی کسب ننموده است. و تا زمانی که از جنبه‌ی ایدئولوژیکی به موفقیت دست نیابد، موفقیت‌های سیاسی و نظامی محدود هستند. یعنی تا زمانی که خلق عراق کاملا دست از حقیقت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی خود برندارند، و از واردات تقلید ننماید، سیستم سیاسی و نظامی امریکا در آن کشور ضعیف باقی می‌ماند.

ـ ویژگیهای ایدئولوژیک کدامند

به علت اين که اید‌ئولوژی، مستقل از نیروی نظامی است، اید‌ئولوژی‌ای، ایدئولوژی است که در سخت‌ترین شرایط بتواند به دشمن خود "نه" بگوید، و به پیروزی دست یابد.

ایستار زندانیان "آمد" ‌اید‌ئولوژیک است. عملیات شهید "زیلان" ایدئولوژیک است. چرا؟ زیرا آنچه که در زندان آمد‌می‌گذشت، در خیال نیز نمی‌گنجد. چون که دشمن در آنجا جهت نابودکردن دست به انجام هر اعمال پلیدی می‌زدند. هنگامی که رفیق "زیلان" عملیات انجام داد. ترک‌ها کنسپتی داشتند، آن هم این بود که: "در کوه‌های کردستان نه فقط انسان بلکه باید هیچ موجود زنده‌ای باقی نماند". برای آن هم اپراسیون‌های بسیاری انجام می‌دادند و بمباران می‌کردند نه فقط به قصد جان انسان‌ها، بلکه برای کشتن تمامی موجودات حملاتی انجام می‌دادند. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ فداکاری انجام شد، سختی‌ها و رنج‌ها تحمل شدند؛ به‌رغم آنها، دشمن مانع می‌شود و نمی‌توان عملیاتی انجام داد، عملیات به کناری، دیگر قادر نیستید لقمه‌ای نان بیابید. آن وقت آنچه گفته می‌شود این است: "در واقع آنچه که لازم بود انجام دادم، چیز دیگری از دستم برنیامد. پس در برابر خلق خود و انسان‌هایی که برای آزادی آنها پای به این دعوی گذارده‌ام، سربلندم و افتخار می‌کنم آنچه که از دستم برآمده انجام داده‌ام. نتیجتاً نمی‌توانستم کار متفاوت‌تری انجام دهم." اما هنگامی که با سلاح اید‌ئولوژیک مسلح شده باشید، خواهید گفت: «خیر، به‌رغم همه چیز، باز هم کاری که بتوانیم انجام دهیم وجود دارد». ایدئولوژی این است یعنی مانع هر چه که باشد، باز هم کاری که بتوان انجام داد، وجود دارد.

انسان به این نتیجه خواهد رسید: "در واقع تمامی راه‌ها سد شده‌اند. دشمن تمامی راه‌ها را مسدود کرده است. با طرز، اسلوب، و آنچه که در زندگی یاد گرفته‌ایم، نمی‌توانیم گامی به پیش برداریم." اما هنگامی که از دیدگاه رفیق زیلان بیاندیشیم، ایشان چنین می‌گویند: "به‌رغم تمامی آن [موانع] نیز، کاری که بتوانیم انجام دهیم، وجود دارد." هنگامی که از این نظر متقاعد می‌شوید، پراکتیزه‌کردن آن آسان می‌گردد. پراکتیک می‌تواند عمیلات فدایی، اعتصاب غذا [روزه مرگ]، و یا غیره و غیره باشد. نتیجتاً راه‌چاره‌ای یافته می‌شود. پس هنگامی که انسان بلحاظ اید‌ئولوژیک خود را متحقق سازد، مانعی برای مقاومت در برابر دشمن نمی‌شناسد. در نقاط بسیاری از جهان انسان می‌تواند این واقعیت‌ها را ببیند. برای نمونه از مبارزه ملت ویتنام بحث به‌میان می‌آوریم. البته که این مقاومتی ایدئولوژیک است. ما در مقابل امریکا، و دشمنی بزرگ قرار داریم، اما بر این باوریم که ما هم محكوم به پیروزی هستیم.

جنگ حزب‌الله در مقابل اسرائیل در جولای سال 2006 جنگی اید‌ئولوژیک بود. اسرائیل كه در زماني  ظرف 6 روز تمامی کشورهای عربی را شکست داد و سرزمین آنها را اشغال کرد. کشورهای اردن، مصر، سوریه را در 6 روز اشغال کرد. اسرائیل کشوری کوچک است که حتا یک دهم کشورهای عربی نیز نمی‌شود. اما در سال 1967 طی 6 روز تمامی اعراب را شکست داد. لیکن در جولای سال 2006 نه 6 روز بلکه 32 روز در لبنان جنگید اما نتوانست حزب‌الله را که فقط یک سازمان می‌باشد، تصفیه نماید. [زیرا كه] آن جنگی ایدئولوژیک بود...ادامه دارد.

برگرفته از: كتاب ایدئولوژی اثر شهید رستم جودی